سلاطین موسیقی سنتی و پاپ

سلاطین موسیقی سنتی و پاپ

بیو گرافی، تصاویر ، موسیقی،
سلاطین موسیقی سنتی و پاپ

سلاطین موسیقی سنتی و پاپ

بیو گرافی، تصاویر ، موسیقی،

موسیقی شبانان

موسیقی چوپانی یا شبانی، بخشی که نه، شاخهٔ پرباری از موسیقی مناطق و نواحی ایران است که متأسفانه در طی قرن جدید، به سبب رشد پرشتاب رسانه ها در ایران و پایان یافتن حکومت چوپانان و رشد دامداریهای صنعتی بخشی از آن به طور کلی فراموش شده است، بخش دیگری از آن توسط، عده ای ناآگاه و جویای نام در زیر نقاب خوانندهٔ بومی ـ محلی، بدون معرفی و شناسنامهٔ درست وارد موسیقی مناطق و رسانه شده و بخشی دیگر از آن با مرگ چوپانهای پیر به خاک سپرده می شود
بدون آنکه در جایی ثبت و ضبط شود، اختلاط بسیار ناشایستی که در موسیقیِ هر منطقه با موسیقی شبانان پدید آمده، باعث شد تا تمامی گردآورندگان موسیقی مناطق و نواحی ایران نیز در نگرش خود، دچار اشتباه شوند، این اتفاق در مورد موسیقیِ خراسان، موسیقی ترکمن و موسیقی کردستان و کرمانشاه، بسیار بد رخ داده است.
چون شبانان ایرانی دارای آیین، جشن و آداب و رسوم ویژه خود بوده اند و از سویی ارتباطی بسیار نزدیک با طبیعت داشته اند، بنابراین موسیقی نزد آنان از اصوات آهنگین، سوت زدن و آوازهای بدوی شروع شده و گاه تا ترانه ها و تصنیفهای جشنی پیش می رود، گوش حساس و درک و دریافت دقیق ذهنی از نغمات و اصوات از جمله مسائل مهم یک شبان بوده است.
تلاش کرده ام تا هر از گاه در مجلهٔ مقام موسیقایی به معرفی موسیقیِ شبانان در مناطق و نواحی ایران بپردازم و آنچه که طی سالها به دست آورده ام با نگرشی درست به معرض داوری شما خوانندگان محترم بگذارم و امید یاری و نقد از سوی مخاطب را دارم تا در صورت رخداد اشتباه در یافته ها و گفته هایم مرا راهنما باشند.  
بیت الله هیزم شکن، که اینک (۱۳۸۴) ۷۳ سال دارد، در روستای خ ُشک ُنه دهان از توابع فومن تالش زندگی می کند. نجاری، هیزم شکنی، نی زنی و خانه سازی بومی، شغل موروثی اوست. وی علاوه بر نی، لبک و کرنا هم می زده، دورهٔ نوجوانی و جوانی را برابر رسم کهن خانوادگی به چوپانی گذرانده و به موسیقی چوپانان ناحیهٔ خود در منطقه تالش، تسلط خوبی دارد،
در سال ۱۳۸۲ در نخستین جشنواره نی نوازان تالش، هنگامی که به نی زدن پرداخت در آهنگ رمه آبدار پرده (Rambdr) چنان تبحری از خود در مجسم ساختن ریزش آب از آبشار با صدای نی نشان داد که مرا مبهوت کار خویش کرد. بر آن شدم تا با او گپی خودمانی داشته باشم و نتیجه، نوشته ای است که می خوانید:

آهنگ، ترانه، موسیقی
من نی زدن و لبک زدن و کرنا زدن را از برادرانم، به خصوص برادر بزرگم رحیم یاد گرفتم. او شصت سال است که فوت کرده، من فقط نی و لبک می نوازم، هرگز، آواز نخوانده ام، البته کسانی در جوانی می آمدند کنار من و آواز می خواندند.
آهنگهایی که شعری ندارند را چگونه یاد گرفتید و چگونه می نوازید، یعنی در وقت نواختن چه چیز را در نظر دارید؟
در ابتدا به دست و دهان کسانی که می زدند آن قدر نگاه کردم و آن قدر به نغمه ها گوش دادم، تا توانستم به ذهنم بسپارم، تمرین مداوم هم باعث تقویت اندیشه ام شد، هنوز هم تمرین می کنم، نه همیشه، هفته ای یک بار می نشینم و آهنگها را مرور می کنم که یادم نرود، وقتی هم که دلم می گیرد نی نوازی می کنم، مقامهایی که شکسته است می زنم، [او به آهنگهایی که غم و حزن درونی دارد، شکسته می گوید] در تنهاییِ خودم «مقوم چوپانی» (Moqume upäni) را می زنم.
م ُقوم چوپانیِ ما سه قسمت یا بهتر بگویم سه آهنگ دارد:
۱) گله را چرا ب ُردن (ر َم َه آبدار پ َرد َه)
۲) پاییز َه پرد َه
۳) لِدوله (محمودبه)
در میان این سه آهن، پاییز َه پرد َه (Piza parda) غم عجیبی دارد، نوازندگی اش هم به همین دلیل سخت است، اما، برخلاف آنچه که این طرف و آن طرف از خیلیها شنیدم، این آهنگ فصل ندارد، مسئله این است که موجی عظیم از غم از آن برمی خیزد و یک جور غریبی را بیان می کند و همین باعث اشتباه شده، این یک جور تشبیه است، قصهٔ این آهنگ این طور است که: در گذشته، ایلها که ییلاق و قشلاق داشته اند، یک چوپان عاشقِ تالشی، این آهنگ را در زمان کوچ پاییزه ساخته است و بعد از او در بین چوپانان رواج پیدا کرده است.
اما در مورد ل ِدوله (Ledol) پیران ما می گفتند: در قدیم دختری که در حال چوپانی بوده متوجه می شود که گرگها به گله حمله کرده اند، چون به نی نوازی آشنا بوده، فوراً با به صدا در آوردن نی، به برادرش که محمودبه بوده است خبر می دهد که گرگ به گله زده است به همین دلیل این جمله مدام در آهنگ تکرار می شود که: لِدوله محمودبه، یعنی محمود بیا گله را بردند، این آهنگ یک جور درخواست کمک کردن است.۱
زمانی هم که گله را به صحرا می بریم و می خواهیم آنها را برای حرکت به سوی آبگیر یا رود دعوت کنیم، آهنگ ر َم َه آبدار پرد َه (Rama bdr parda) را می نوازیم، گله با این آهنگ تشویق می شود می فهمد که به سمت محل آبخوری می رویم.
غیر از م ُقوم چوپانی، یک آهنگ هم داریم که جزء مقام نیست، اما، در میان چوپانان رسم بود و آن آهنــگی است به نــام ش ـَو َه چ َر َه (Šava ara)، این آهنگ را برای تشویق حیوان به بیشتر علف خوردن می زدیم، آن هم فقط در فصل بین ماه آخر زمستان تا پایان بهار، که گله را پیش از سحر به صحرا می بردیم تا علفهای تازه روییدهٔ بهاری را بخورد و خوب پروار شود و شیر بدهد، این آهنگها را برای حیوانات می زدیم تا تشویق شوند، الان سالهاست که نه از آن گله ها خبری هست نه از آهنگهای گله و رمه.
یک سری آهنگ هم داشتیم که مخصوص خودمان بود و در وقت استراحت با نی برای سرگرمی خودمان می زدیم که اینها معروف اند به «تالشی بلند»۲ (Täles boland). این آهنگ مخصوص زمانی بود که گله در جای خود آرام گرفته بود و ما در سایه ساری از جنگل یا کمرکش کوه به استراحت مشغول می شدیم، به این آهنگ «غریبی» (Qaribi) هم می گویند. پاره ای از اوقات، بعضی از چوپانها که خوش ذوق بودند، «بیتهای پهلوی»۳ هم همراه صدای نی شان می کردند و فی البداهه یا شعری می ساختند یا از قدیمیها می خواندند، نی، هم وسیله کار ما بود هم وسیله سرگرمی ما بود.

اصوات آهنگین
در کنار این آهنگها، چوپانان منطقه ما از سوت زدن با لب و اصوات آهنگین هم استفاده می کردند، مانند سوت ویژه ای که برای فراخواندن سگ گله می زدیم و در کنار آن واژهٔ بی یو (Bio) را به صورت تکرار آهنگین اجرا می کردیم.
اگر گوسپندمان گم می شد از این صوت آهنگین استفاده می کردیم: هو، هو، هو، بیو، هِی، و با فشار دو لب روی هم و دمیدن دهانی صوتی شبیه «بورر» (Burrr) ایجاد می کردیم، به این ترتیب گوسپند به سمت ما می آمد.
اگر گاومان گم می شد مسئله فرق می کرد، در اینجا رسم است از گذشته های دور که روی گاوها اسم می گذاریم،۴ پس وقتی گم می شد، ضمن آنکه نامش را فریاد می کردیم، از اصوات آهنگین به شکلی کمک می گرفتیم، فرض کنیم اسم گاومان «پری سو» بود، این طور صدایش می کردیم:
له، له، له، یو، پری سو، له، یو اگر ماده بود در ادامه این طور می شد: ن َن َه جو، پری سو، یوب َه، یوب َه، له، له، له، یِو رنگوله، هو، وووه َه، گِش، گِش، گ ِش۵، یوبه اگر گاو نر بود به جای ننه جو، بِرار می گفتیم. Rangules , Hw, ge, yoba گاو با شنیدن این آوازها و اسم خودش به سمت ما می آمد.
برای دوشیدن شیر گاو هم جوری آواز نوازش داشتیم که هم حرکت دست را تنظیم می کرد و هم گاو آرامش پیدا می کرد و بهتر و بیشتر شیر می داد این آواز بدین شکل بود: ننه جو، ب َه، ن َن َه ب َر َه ن َن َه ب َره ن َن َه ب َر َه، ن َن َه جو ب َر َه، ن َن َه جو، ب َه (Nana jo ba, nana bara).
برای راندن چارپا، یا تشویق گاو به کار هم این طور آوازی را می خواندیم تا بیشتر کار کند: داداش، دیره، آها، آها، ها، هاء ـ آها، آها، آها.
با این آوازها گاوها را، به خصوص در مزرعه به هنگام کار شخم زدن، از صبح تا ظهر به کار وا می داشتیم و حیوان با شوق کار می کرد.
وقتی که اسبمان را فرا می خواندیم از اصوات آهنگین به همراه سوت زدن استفاده می کردیم، (شکل سوت زدن به چهچهه بلبل شبیه است، سوت بلبلی در اصطلاح تهرانی) و چنین آواز می کردیم که: کورو، کورو، کورو ـ رورف، رورف، Kuru , RuRf.
در زمان تیمار اسب هم مدام تکرار یک واژهٔ آهنگینی را این طوری تکرار می کردیم: «دادا، داداش، داداش، داداش، بمان» برای ایستادن حیوانات کارگر و باربر ضمن موچ زدن با لب از واژگان آهنگین توأمان استفاده می کردیم، این طوری: موچ، موچ، موچ، حیوان جان، مو، ساکت حتی برای شستن گاو هم، ما سوت و واژهٔ آهنگین به کار می بردیم، برای تشویق مرغهای خانگی به دانه خوردن هم از اصوات آهنگین استفاده می کردیم مثلاً می گفتیم: توی توی توی، توتوتو، توتو توتو، توتوتو Tuy , Tuy, tu tu tu , tu tu , tu tu.
برای فراخوان مرغابی به دانه خوردن هم چنین صوتی داشتیم: کواک کواک کواک، بور بور، بور.گاه می شد که اردکها لج می کردند و از آبگیر بیرون نمی آمدند، آن گاه برای آرامش آنها و تشویقشان به بازگشت به سوی لانه، از آوازی به اسم «لولو» (LoLo) استفاده می کردیم، این طور: لوی لوی، لوی، لوی، لولولولو، بور بور بور، لولو، Loy loy, Lo Lo Lo Lo, Bur Bur, LoLo.
در منطقهٔ ما گاو از احترام ویژه ای برخوردار بود، به ماده اش ننه و به ن َرش بِرا به معنی برادر می گفتند. در اینجا عقیده داشتیم که همهٔ حیوانات حرف انسانها را می فهمند، به همین دلیل برای به فرمان در آوردن آنها از آواز و صدا و سوت استفاده می کردیم، آن زمان یک طناب بود و چند تا وسیله، به نظر من آن کاری که گاوها می کردند، ماشین آلات نمی کنند، چون حیوان صبح تا شب یکنواخت کار می کرد، اما ماشین یکهو وسط کار خراب می شود، حالا برو مکانیک پیدا کن!
از هنگامی که ماشینها و تیلرها و کمباینها آمدند همه چیز عوض شد، ارتباطها هم قطع شد، آن آهنگها و آوازها هم از بین رفت، حالا همه چیز عوض شده، آهنگ چرای گوسپند را نوار می کنند به مردم می فروشند، می گویند موسیقی محلی!!
در اینجا غیر از برادرم شخصی زندگی می کرد به نام خدابخش شکوری، او بهترین نی زن و آوازخوان بود، جوری آواز می خواند که همه را به گریه می انداخت.
این را هم باید بگویم که ما در جشنهایمان از لبک استفاده می کنیم، نی نمی زدیم، حالا یک عده آن را مد روز کرده اند، اما قبلاً هر چیزی جای خود را داشت، نی برای چوپانی بود و کار، لبک برای شادی و سرگرمی و جشن.
بیت الله برایم حرفهای بسیاری از موسیقی تالشی زد که در جای خود به چاپ آنها اقدام خواهم کرد، اما، مهم این بود که او سعی داشت به من بفهماند که موسیقی در هر منطقه هم تعریف خود را دارد. هم مرزها و حدود آن به لحاظ شناختن مشخص است، فقط کمی دقت باید داشت که آن حدود را درست شناسایی کنیم.
وقتی که در یک ظهر نیمه ابری از او و خانه اش دور می شدم، حس می کردم که از یک فضای کاملاً ایرانی که همه چیزش به دست بیت الله ساخته شده بود و نشانگر صنعت خودکفا در زمان او بود دور می شوم و به فضایی مصنوعی از آسفالت و بتن و آهن و ماشین وارد می شوم، تمام طول راه این بیت پهلویِ پیرمرد در گوشم صدا می کرد که:
بلبل خ َن دِه و ُ م َن گوشها کرده
غم دونیا (دِشم َنه حرفا) مِنا پوچها کرده
ح َیفهِ ا َمِه ب َشِم، ا َم دونیا بمونو
بعد از ش َه م َه، چ َم َه گرده جا بلبل بخونو!
بلبل می خواند و من گوش می کنم
غم دنیا (حرف دشمن) مرا تو خالی کرده
حیف است که من بروم و این دنیا بماند
و بعد از ما در جای ما، بلبل بخواند!
ایرانیان به خوبی می دانسته اند که حیوانات نه تنها تربیت پذیرند، بلکه با آواز و صدای ساز و اصوات آهنگین می توانند به بهره وری بیشتری از آنان دست یابند.
همان گونه که می دانید از زمان آمدن گاوهای نژاد فرنگی به ایران نامگذاری گاو در دامداریهای صنعتی رواج یافت، این در حالی است که ایرانیان پیش از فرنگیها بر این امر هم وقوف داشته اند و هم از آن بهره می گرفته اند و امری رایج بوده است که در قرن جدید به آن بی توجه شده ایم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد